ما مطمئن هستیم که میتوانیم تمام روز درباره اینکه آیا یا نه بحث کنیم Buffy the Vampire Slayer یک نمایش ابرقهرمانی است، اما اگر اینطور باشد، بهترین نمایشی است که تا کنون دیده شده است. حماسه دانش آموز دبیرستانی (و بعداً ترک تحصیل) بافی سامرز (سارا میشل گلار) و زندگی دوگانه او به عنوان قاتل با قدرت جادویی هنوز هم به عنوان یکی از سریال های اکشن-ماجراجویی بزرگ در تاریخ تلویزیون آمریکا باقی مانده است. این نمایش از چندین جهت، از جمله استفاده از کمان های فصلی با دقت ترسیم شده، کاوش در جنسیت و تمایلات جنسی، و گویش منحصر به فرد و دمدمی آن، پیشرفت کرد.
- ۱۰٫ انتخاب شده (فصل ۷، قسمت ۲۲)
- ۹٫ Earshot (فصل ۳، قسمت ۱۹)
- ۸٫ Becoming، قسمتهای ۱ و ۲ (فصل ۲، قسمتهای ۲۱ و ۲۲)
- ۷٫ آرزو (فصل ۳، قسمت ۹)
- ۶٫ شگفتی/بی گناهی (فصل ۲، قسمت ۱۳ و ۱۴)
- ۵٫ بی قرار (فصل ۴، قسمت ۲۲)
- ۴٫ The Body (فصل ۵، قسمت ۱۶)
- ۳٫ یک بار دیگر، با احساس (فصل ۶، قسمت ۷)
- ۲٫ Hush (فصل ۴، قسمت ۱۰)
- ۱٫ روز فارغالتحصیلی، قسمتهای ۱ و ۲ (فصل ۳، قسمتهای ۲۱ و ۲۲)
همانطور که بافی و بهترین دوستانش ویلو (آلیسون هانیگان) و زاندر (نیکلاس برندان) بزرگ شدند، سریال نیز از نظر احساسی و ساختاری پیچیده تر شد. این یک متن شکلدهنده برای یک نسل کامل از بینندگان و داستاننویسان است، تا جایی که نفوذ فراگیر آن واقعاً به یک مشکل تبدیل شده است. (آیا همه قهرمانان باید ماشین های فریبنده فوق هوشمند باشند؟)
میراث آن نیز پیچیده تر شده است، زیرا ادعاهای خالق Joss Whedon رفتار بی رحمانه و غیرحرفه ای نسبت به بازیگران او – به ویژه بازیگران زن آن – میراث او به عنوان یک مبتکر تلویزیونی و متحد فمینیست را خدشه دار کرده است. تلویزیون یک رسانه مشارکتی است، اما جدا کردن ویدون از کار او غیرممکن است – او تمام نیمه بالای لیست اپیزودهای مورد علاقه ما و بسیاری از قسمت های پایینی را نیز نوشته و کارگردانی کرده است. اشتباه نکنید: کیفیتی که کار ویدون بتواند به آن دست یابد وجود ندارد که بدرفتاری ادعایی او با زیردستان و همکارانش را توجیه کند. با این حال، اگر از طرف خودمان صحبت کنیم، کار هنوز هم به طرز باورنکردنی خوب است، و این سریالی است که نمیتوانیم آن را دوباره و دوباره مرور کنیم.
یادداشت سردبیر: اسپویلر در پیش است.
۱۰٫ انتخاب شده (فصل ۷، قسمت ۲۲)
در حالی که هیچ فصلی از بافی از جلو به عقب بی نقص است، هر یک از خطوط داستانی یکساله سریال با نت بالایی به پایان می رسد، و این توانایی در ماندگاری ثابت است که آن را به عنوان یکی از بهترین نمایش های زمان خود تثبیت کرده است. اگر پایانی بتواند به سرمایه گذاری آنها پاداش دهد، مخاطبان بسیاری از قسط های درهم یا میانی را خواهند بخشید و در این زمینه، بافی هیچگاه ناموفق نیست. این هرگز به اندازه فصل هفتم و آخرین آن در تلویزیون صادق نیست، که سریال را کامل می کند و به داستان بافی سامرز پایانی محکم و قطعی می دهد.
در اینجا، بافی قاتلهای بالقوهای را که آموزش میداد (در کنار همکار Slayer Faith و بقیه گروه اسکوبی) برای نبرد نهایی علیه اولین شیطان جمع میکند. نزاع در داخل خود Hellmouth اتفاق میافتد و دارای مقیاس در سطح Lord of the Rings (اگر نه جلوههای بصری در سطح Weta) است که سریالهای مشابه آن را قبلاً نشان نداده بود. کاراکترهای محبوب به پایان خود می رسند (حداقل در حال حاضر)، و به بازماندگان شروعی جدید پیشنهاد می شود.
مناسب برای بافی، دامنه حماسی پایانی فراتر از جنبه عملی یا بصری است و به مضامین بزرگتر درباره زندگی و زنانگی صحبت می کند. در طول سریال، بافی سامرز با بار و انزوای قاتل بودن مبارزه کرده است، «یک دختر در تمام دنیا» که به طور جادویی قدرت مبارزه با نیروهای تاریکی را دارد. بیشتر فصلها با قدرت گرفتن بافی از طریق آزمایش عاطفی دردناکی که جهان را نجات میدهد، به پایان میرسد، اما هزینههای بیشتری برای او دارد.
در قسمت پایانی سریال، بافی این چرخه را می شکند و ویلو را به خدمت می گیرد تا قوانینی را که Slayers به مدت ۱۰۰۰ سال بر اساس آن کار کرده اند، تغییر دهد. زیرمتن سریال تبدیل به متن می شود زیرا قهرمانان ما به جای اینکه تحت شرایطی که پیرمردهای دیرین مرده تعیین کرده اند رنج ببرند خود شرایط و ضربه ای برای جهانی عادلانه تر. مبارزه بافی ممکن است تمام نشده باشد (همانطور که در سری کمیک های بعدی روشن شده است)، اما همه چیز تغییر کرده است. برای اولین بار، بافی یک انتخاب در این زمینه دارد.
۹٫ Earshot (فصل ۳، قسمت ۱۹)
در هسته خود، اوایل بافی در مورد روند ناهنجار و غیرقابل شرافت نوجوانی، یا به طور خاص، دبیرستان های آمریکایی است. بسیاری از هیولاهای هفته مظهر قطع ارتباط نوجوانان بودند، خواه این احساس دانش آموزی باشد که آنقدر نادیده گرفته می شود که نامرئی می شود یا یک مربی شنای بدجنس که تیمش را به مردان ماهی واقعی تبدیل می کند.
بافیبهترین مطالعه خارقالعاده او درباره زندگی دبیرستانی کمی قبل از فارغالتحصیلی انجام میشود، زمانی که برخورد با یک شیطان تلهپاتیک به قاتل قدرت خواندن ذهنها را میدهد – قدرتی که نمیتواند آن را خاموش کند. اگرچه نگاه کردن به روان خانواده و همکلاسیهایش در ابتدا هیجانانگیز است، بافی وقتی میشنود که کسی وعده میدهد فردا تمام مدرسه خواهد مرد، شوکه میشود.
موضوع خشونت مرگبار مدرسه به سادگی مورد بررسی قرار نمی گیرد، و پخش این قسمت حتی پس از تیراندازی در سال ۱۹۹۹ کلمباین ماه ها به تعویق افتاد. با این حال، نویسنده، جین اسپنسون، استادانه این کار را انجام می دهد بافیتعادل بین شوخ طبعی و ترحم، داستانی در مورد اضطراب نوجوانان و همدلی جهانی انسانی را بیان می کند. در همین حال، مخاطب میتواند در بینشهای جدید بافی درباره بقیه بازیگران سهیم شود. بافی در حال انداختن بمب روی جیلز («یعنی اگر خیلی مشغول رابطه جنسی با من نیستی مادر!“) ممکن است بهترین خط تمام دوران باشد.
۸٫ Becoming، قسمتهای ۱ و ۲ (فصل ۲، قسمتهای ۲۱ و ۲۲)
فصل ۶ معمولاً به عنوان خفن ترین و افسرده کننده ترین سال سریال معرفی می شود، اما فراموش نکنیم که فصل ۲ وحشیانه به بافی عزیزمان و گروه. باف باید یکی از دوستان دوران کودکی خود را به خطر بیندازد، سپس به این باور می رسد که دوست پسر مادرش را به قتل رسانده است، و این همه قبل از اینکه آنجل روح خود را از دست بدهد و به قتل انتقام جویانه برود. همه طرحهای فرشته در پایان فصل دو قسمتی به نتیجه میرسند. تبدیل شدنکه منشا خون آشام را روشن می کند و در عین حال آینده قاتل را نابود می کند.
در نیمهی راه داستان، قاتل کندرا به قتل رسیده است و بافی در حال فرار از دست پلیس است. دیری نگذشت که جویس بالاخره متوجه شد که دخترش در شب چه کار کرده است، گیلز برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار می گیرد و به نظر می رسد که تنها راه نجات دنیا از شر یک شیطان باستانی و آخرالزمانی این است که بافی مردی را بکشد. دوست دارد.
البته، زمانی که همه چیز گم شده به نظر می رسد، مردم واقعی ترین خود را پیدا می کنند. ویلو در تلاش برای احیای روح فرشته اولین قدم های جدی خود را به دنیای جادوگری برمی دارد. زاندر، همیشه یک کیسه غمگین کوچک و ناامن، تصمیم می گیرد به بافی در مورد این آخرین تلاش برای نجات آنجل (کوچکی که او هرگز واقعاً تاوان آن را نمی دهد) چیزی نگوید. به نوبه خود، بافی ثابت می کند که همه چیز لازم برای ابرقهرمان شدن را دارد، وقتی که آنجلوس را در نبرد شکست می دهد و سپس، پس از اینکه او دوباره به خود خیرخواه و غرق شده اش تبدیل می شود، همچنان او را قربانی می کند تا از تمام دنیا جلوگیری کند. . از مکیده شدن به جهنم او یک قهرمان واقعی است، و بودن او کاملاً وحشتناک است. در زمان پخش تیتراژ پایانی، حتی طلسم دشمن جهش یافته نیز افسرده می شود.
۷٫ آرزو (فصل ۳، قسمت ۹)
ما به دلایل متعددی از اصطلاح «اپیزود پرکننده» متنفریم، یکی از مهمترین آنها این است که داستانهایی که یک قوس اسطورهای سریالی را پیش نمیبرند، میتوانند فقط سرگرمکننده باشند یا به همان اندازه که شخصیتهایشان را آشکار میکنند. اما در مورد Buffy the Vampire Slayerرد کردن هر اپیزود بهعنوان قابل رد شدن، بهویژه فاجعهآمیز است، زیرا شخصیتها بهتدریج در طول فصلها توسعه مییابند، نه فقط در قسمتهایی که باید خلاصههای ویکیپدیا را بخوانید. علاوه بر این، شخصیتها یا مفاهیم معرفیشده در قسمتهایی که در ابتدا بهعنوان مستقل تصور میشوند، اغلب بعداً اهمیت پیدا میکنند، زیرا داستاننویسها متوجه میشوند که بهطور غیرمنتظرهای به طلا دست یافتهاند و باید به حفاری ادامه دهند. هیچ نمونه ای بهتر از این وجود ندارد آرزویک اپیزود هیولایی هفته که دو شخصیت مورد علاقه طرفداران – آنیا (اما کالفیلد) و شیطان خون آشام ویلو – را معرفی می کند – که انتظار نمی رفت هیچ کدام دوباره ظاهر شوند.
آرزو همچنین یک چرخش جالب در یک “خط زمانی تاریک” آزمایش شده و واقعی است، که در آن یک شخصیت خود را در نسخه ای از نمایش خود می بیند که در آن همه چیز به طرز وحشتناکی اشتباه پیش رفته است، و بقیه افراد عادی سریال در حال بازی کردن چرخش های کاملاً متفاوتی هستند. نقش های آنها یک چیز، در چنین اپیزودی، هیچکس انتظار ندارد که شخصیت دیدگاه (در این مورد، کوردلیا) در نیمه راه به قتل برسد و بقیه داستان به دنبال چیزی باشد که اساساً یک گروه جدید از قهرمانان داستان هستند.
بقیه آرزو از اینکه نسخههای بافی، ویلو، زاندر و انجل در این جهان چقدر متفاوت از آنچه ما به آن عادت کردهایم به طرز نگرانکنندهای لذت میبرد (گیلز عمدتاً یکسان است، فقط خستهتر است)، و همچنین روابط آنها با یکدیگر. بیتفاوتی بافی در طول نبرد اوج نسبت به افرادی که میدانیم نزدیکترین دوستان او هستند، بهطور قانونی نگرانکننده است. مهمتر از همه، این داستان تأثیری را که بافی از زمان ورودش به شهر داشته است، و راههایی که مردم Sunnydale او را از لغزش در تاریکی مطلق حفظ کردهاند، تقدیم میکند.
۶٫ شگفتی/بی گناهی (فصل ۲، قسمت ۱۳ و ۱۴)
در ابتدا در دو شب متوالی در نوامبر ۱۹۹۸ پخش شد. تعجب و بی گناهی یک نقطه محوری عاطفی را علامت گذاری کنید نه فقط برای بافیفصل دوم، اما برای کل سریال. قبلاً همه چیز در برنامه سنگین شده بود (رسالت دختر و تد به ذهن میآید)، اما این لحظهای است که ریسکهای شخصی داستان هم در هم تنیده میشوند و هم از مخاطرات فیزیکی پیشی میگیرند. در بحبوحه یک مبارزه بالقوه پایانی جهانی علیه دروسیلا و اسپایک، سرانجام بافی و آنجل برای اولین بار با هم می خوابند و ناخواسته نفرین فرشته را از بین می برند و او را به قاتل روانی آنجلوس تبدیل می کنند.
تجربه یک زن جوان که بکارت خود را از دست می دهد قبلاً مملو از اهمیت فرهنگی و احساسات پیچیده گناه و تجاوز است، اما در مورد بافی، داشتن رابطه جنسی با دوست پسرش او را به معنای واقعی کلمه به هیولایی تبدیل کرده است که قصد دارد او و هرکسی را که دوست دارد رنج بکشد. . ، فقط برای سرگرمی. البته این واقعاً تقصیر بافی نیست، اما این او را از تنبیه کردن خودش بر سر این موضوع باز نمیدارد، و از این نقطه به بعد، او هرگز واقعاً متوقف نمیشود.
در اوج این احساسات شدید، بی گناهی همچنین یکی از جالب ترین ضربات اکشن در کل مجموعه را دارد. اسپایک، درو و حالا آنجلوس با قاضی، شیطانی که “هیچ سلاحی ساخته شده نمی تواند بکشد” متحد شده اند. بافی در یک حرکت درخشان که از نامحتمل ترین مکان (زاندر!) سرچشمه می گیرد، به شیطان ظاهراً نابود نشدنی در محوطه یک مرکز خرید خیره می شود… و سپس با یک موشک انداز او را به میلیون ها تکه تکه می کند. این یک پیروزی پرشکوه است، زیرا آنجلوس هنوز آزاد است و قلب بافی هنوز شکسته است، اما این لحظه مشتزنی که بسیار مورد نیاز است، دو نفر را از افسردگی خود برای مدتی بیرون میآورد تا به بینندگان اطمینان دهد که به اندازه سریال تلخ است. می شود، همیشه به همان اندازه سرگرم کننده خواهد بود.
۵٫ بی قرار (فصل ۴، قسمت ۲۲)
از همه بافیآزمایشات در فرم، بی قرار ممکن است جسورترین باشد اول، این تنها است بافی پایان فصل که پایان بزرگی برای یک خط داستانی بزرگ نیست، بلکه بیشتر یک کد است، یک شوخی عمدا مبهم از آنچه در آینده است. برای دیگری، این سریال در سطح سواد سینمایی بسیار بالاتری نسبت به بقیه سریالها یا بیشتر سریالهای تلویزیونی در آن زمان عمل میکند. (قله های دوقلو یک دهه قبل در این قلمرو قدم می زد و سوپرانوها قسمت خانه تفریحی – که ممکن است بهترین “اپیزود رویایی” تمام دوران باشد – هفته ها قبل پخش شد بی قرار.)
بی قرار تقریباً به طور کامل از سکانسهای رؤیایی متراکم تشکیل شده است که در روانهای ویلو، زاندر، گیلز و بافی میکاود و در عین حال چیز بسیار کمی در طرح واقعی ارائه میدهد. این چهار قهرمان در رویاهای خود توسط روح اولین قاتل تحت تعقیب قرار می گیرند، اما در واقع موضوع این قسمت نیست. این در مورد کشف چیزی است که باعث می شود محبوب ترین شخصیت های سریال از طریق منطق رویا و شعر بصری استفاده کنند. قرار نیست به معنای واقعی کلمه باشد، اما میتوان آن را برای نمادگرایی بیپایان از هم جدا کرد و برای تفاسیر گوناگون باز است.
در حالی که به تعدادی از داستان های فصل بعد اشاره می کند (“پیش از طلوع برگرد!”. بی قرار یک جعبه پازل صرف برای باز کردن بینندگان نیست. هر یک از فصل های اپیزود به ما کمک می کند تا شخصیت کانونی آن را همانطور که خود می بینند، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه ببینیم. ویلو با تمایلات جنسی خود کنار می آید، اما در تلاش است تا خود را بالغ ببیند. شاخ بودن معروف زاندر میل عمیق تری به احساس در خانه بودن در جایی را رد می کند. هر جا اینجا زیرزمین پدر و مادرش نیست گیلز از زندگی شخصی که وظایفش به عنوان ناظر از او سلب شده است عزادار است.
در مورد بافی، بی قرار نشان دهنده آغاز کاوش او در ماهیت شکارچی قاتل و انزوای شدید وظایف او است. یا این رویاها کاملاً معنای دیگری دارند؟ نویسنده و کارگردان ویدون قصد خود را از طریق تفسیر صوتی اپیزود روشن کرده است، اما اپیزود زندگی خاص خود را دارد و هر بیننده ای ممکن است تفسیرهای خاص خود را داشته باشد که از تخیل و توشه خود مطلع است، و همین باعث می شود این قسمت از بافیبیش از هر چیز دیگری، یک اثر هنری.
۴٫ The Body (فصل ۵، قسمت ۱۶)
برای شروع، ما امیدواریم که کسی که این را میخواند سوء تعبیر نکند بدنقرار دادن این پایین در لیست به عنوان نشانه بی احترامی. پسندیدن بی قرار قبل از آن بدن یک اثر هنری است، که در اصل «تلویزیون بزرگسالان جوان» کاملاً پرت است. داستان بلافاصله پس از مرگ جویس سامرز رخ می دهد. بدن یک مراقبه آرام، ناراحت کننده و بی وقفه واقع بینانه در مورد از دست دادن است. اولین اقدام آن، که بافی را در زمان واقعی دنبال میکند، در حالی که او تلاش میکند مادرش را احیا کند و سپس منتظر آمدن امدادگران است، یک قطعه فیلمسازی قابل توجه است و در برابر هرگونه تصویر مرگ در تلویزیون مقاومت میکند. اگر بخواهیم یکی از بهترین صحنه ها را انتخاب کنیم بافی یا از کل آثار ویدون، بدون هیچ سوالی این یکی خواهد بود.
کار بر علیه بدن این واقعیت است که بقیه اپیزود، اگرچه هنوز قدرتمند و شاعرانه است، اما نمیتواند کاملاً با درام باورنکردنی آغازین آن مطابقت داشته باشد، اما این چیزی نیست که اپیزود را در رتبه ۴ قرار داد. هنگام انتخاب ۱۰ قسمت برتر ما. در قسمتهای مختلف، نه تنها رقابت سختی را در صدر جدول پیدا کردیم، بلکه به این نتیجه رسیدیم که احترام به سریال به معنای اولویت دادن به نامزدهایی است که بهترین نمایندگی را دارند. بافی در کل.
چهار مورد از پنج انتخاب برتر ما، موارد پرت هستند، آزمایشهایی که از قالب معمولی نمایش خارج میشوند تا کاری جسورانه در سطح تولید انجام دهند. به هر حال، تمایل ویدون و شرکت به پذیرش چنین ریسکهایی بخشی از این است که چرا ما نمایش را دوست داریم. با این حال، اگر بخواهیم سریال را در یک داستان مجزا قرار دهیم، راهی وجود ندارد که این یکی را انتخاب کنیم. از آنجایی که نیمه بالای لیست ما بسیار فشرده بود، این معیاری است که ما برای شکستن تساوی انتخاب کرده ایم.
۳٫ یک بار دیگر، با احساس (فصل ۶، قسمت ۷)
بافیاپیزود موزیکال ممکن است از اکسپرسیونیسم سینمایی برخوردار نباشد بی قرار یا بدن، اما در سطح فنی، دقیقاً چالش برانگیزترین ساعت نمایش است. در یک هفته معمولی، تولید یک درام تلویزیونی هم یک ماراتن و هم سرعت است، به ویژه در روزهای فصل ۲۲ قسمتی. یک فرد دیوانه نیاز دارد که به آن حجم کار نگاه کند و از خود بپرسد: “اگر شعبده بازی را یاد بگیرم چه می شود؟” ویدون در نمایشی حیرتانگیز از غرور، خود را به چالش کشید تا قسمتی از موسیقی بسازد بافی، با وجود اینکه قبلاً آهنگی ننوشته بودم. او از گروه بازیگران که برخی از آنها خواننده های باتجربه ای نبودند خواست که آواز خود را اجرا کنند. صادقانه بگویم، این باید یک فاجعه می بود. در عوض، نه تنها یکی از آنهاست بافیبهترین ساعات، هنوز هم “قسمت موزیکال” است که بقیه در برابر آن قضاوت می شوند.
یک بار دیگر، با احساس به همان اندازه شوخ، سرگرم کننده و باهوش است که هر یک از بهترین قسمت های کمدی سریال، Scoobies و بقیه مردم Sunnydale می یابند که خود به خود به آهنگ و رقص می پردازند. اما، فراتر از اینکه یک تازگی لذت بخش است، هر یک از آهنگ ها به شخصیت های خود این فرصت را می دهد که صادقانه تر از آنچه که معمولاً می خواهند بیان کنند. گاهی اوقات برای خنده پخش می شود، مانند دوئت زاندر و آنیا من هرگز نمی گویماما به همان اندازه اغلب، آهنگ ها یک لحظه تأمل یا یک تصمیم دشوار را نشان می دهند.
فرمت موسیقی به شخصیتها اجازه میدهد تا افکار و احساسات خصوصی خود را با وضوحی بیرونی کنند که در غیر این صورت ممکن است ارزان یا عجله داشته باشند، که منجر به لحظات دلخراشی مانند تصمیم تارا برای ترک ویلو و البته اعتراف بافی به اینکه او از جهنم نجات پیدا نکرده است، میشود. از بهشت بیرون کشیده شد مانند هر یک از اپیزودهای پرمفهوم سریال، این ترفند به جای برعکس، به داستان و شخصیت ها خدمت می کند.
۲٫ Hush (فصل ۴، قسمت ۱۰)
Buffy the Vampire Slayer به خاطر دیالوگهای جذاب و متمایزش که شیوهای که نوجوانان با زبان درگیر میشوند را به تصویر میکشد، مورد تحسین قرار گرفت. “Buffyspeak” به یکی از امضاهای سریال تبدیل شد، اما برای ویدون، این به معنای این بود که خطر تبدیل شدن به یک عصا را نیز در پی داشت. ویدون در تلاشی برای جابجایی مرزهای سریال – یا شاید برای اثبات چیزی به خودش – قسمتی را تصور کرد که در آن هیچ کس در بیشتر زمان پخش صحبت نمی کرد.
که در ساکتآقایان از Sunnydale بازدید میکنند، گروهی از غولهای لاغر و پوزخند با لباسهای زیبا که صدای همه مردم شهر را میدزدند تا بتوانند قلب قربانیان خاموش را بریده باشند. فراتر از چالش عملی شکست دادن هیولاها بدون صحبت کردن با یکدیگر، بافی و گروه متوجه می شوند که ناتوانی در انحراف یا مبهم کردن با یک چرخش هوشمندانه عبارت، آنها را مجبور می کند صادقانه تر و مستقیم تر ارتباط برقرار کنند. کلمات ممکن است ناشیانه باشند، اما اعمال واضح هستند.
اگرچه قطعاً در رده “قسمت های حیله” قرار می گیرد، ساکت نیز ذاتا است بافی، در هر زمینه ای که سریال به آن معروف است سرآمد است. این یکی از ترسناک ترین اپیزودهای سریال است که به لطف طراحی گریم وهم انگیز و کم توجه جنتلمن ها و تقلید استادانه اجراکنندگانشان (از جمله داگ جونز افسانه ای) است. مفهوم ساده ناتوانی در فریاد زدن برای کمک، کابوس های دوران کودکی را بهتر از هر یک از شرورهای پیچیده تر Buffyverse تداعی می کند، و موسیقی متن کریستف بک فضای منفی متن را به طرز درخشانی پر می کند.
داستان از نظر احساسی پیچیده است، بافی و رایلی (مارک بلوکاس) بدون اینکه توانایی توضیح دادن خودشان را داشته باشند، زندگی دوگانه یکدیگر را کشف میکنند، گیلز دوست دختر اولیویا (فینا اوروچه) را به زندگی پیچیدهاش دعوت میکند، و ویلو و تارا بیکلام، کاملاً پیجی و در عین حال کاملاً مطلق. تیم اول. از بین تمام ساعات پیشگامانه نمایش، ساکت بهترین نماینده است بافی در کل.
۱٫ روز فارغالتحصیلی، قسمتهای ۱ و ۲ (فصل ۳، قسمتهای ۲۱ و ۲۲)
چرا کرد Buffy the Vampire Slayer در فصول بعدی آن این همه نوسان وحشی انجام می دهد؟ چرا لازم بود داستاننویسان به چالش کشیدن فرمول آن با آزمایشهای پرمفهوم پر زرق و برق ادامه دهند؟ زیرا، به زبان ساده، Buffy the Vampire Slayer کیت استارتر در اینجا به اوج خود می رسد. پایان دو قسمتی فصل ۳ از نظر ساختاری یک پایان عالی است، نه فقط برای سال آخر دبیرستان بافی، بلکه برای کل مجموعه تا این لحظه. او با شهردار روبرو می شود، مردی که Sunnydale را در بالای Hellmouth ساخته و کل سریال را به حرکت در می آورد. او ایمان، انعکاس تاریک خود را شکست می دهد، و خود را به عنوان یک قاتل واقعی دوباره تثبیت می کند. او شورای دیده بان را ترک می کند و خود را به عنوان یک بزرگسال که خودش انتخاب می کند، نشان می دهد. بافی داستانی است که به بلوغ می رسد، و اینجاست که او به سن می رسد.
روز فارغ التحصیلی تنش خود را در طول دو قسمت کاملاً افزایش می دهد، خطر را در هر مرحله تشدید می کند و در عین حال به شخصیت ها زمان کافی برای تأمل در جاده پشت سر خود و نبرد پیش رو ارائه می دهد. در عین حال، سالها سرمایهگذاری در بدنه دانشجویی Sunnydale High را به طور کلی جبران میکند، افرادی که بافی سه سال گذشته را بارها و بارها صرف پساندازشان کرده است. در کل سریال هیچ لحظه پیروزی بزرگتر از زمانی نیست که کل کلاس فارغ التحصیلی لباس فارغ التحصیلی خود را در می آورند تا نشان دهند که برای نبرد مسلح هستند و آماده مبارزه در کنار بافی هستند تا شهر را از شر یک شیطان مار غول پیکر نجات دهند و ارتش خون آشام های او
آره بافی پس از پایان این اولین دوره نمایش خوب ماند. نیمی از قسمت های لیست ما بعد از آن ساخته شد روز فارغ التحصیلی. اما نگاهی به آن انتخابها، در شمارههای ۲-۵ بیندازید و در نظر بگیرید که ویدون و شرکت چقدر سختتر برای حرکت دادن سوزن بعد از این مرحله کار میکردند. هر یک از آن اپیزودها باید به طور موقت نمایش را قطع می کرد تا عالی باشد. این است نمایش؛ به همین دلیل است که ما برای تماشای آن هفته به هفته برگشتیم. در کتاب ما، این باعث میشود بهترین باشد بافی قسمت تمام دوران
تمام هفت فصل از Buffy the Vampire Slayer در حال پخش هستند هولو.
توصیه های سردبیران
-
۱۰ برنامه تلویزیونی محبوب در حال حاضر در نتفلیکس
-
رتبه بندی ۱۰ قسمت از سریال The X-Files
-
۵۲ بهترین نمایش در نتفلیکس در نوامبر ۲۰۲۳
-
رتبه بندی ۱۰ اپیزود The Office که تا به حال دست کم گرفته شده است
-
رتبه بندی ۱۰ شخصیت برتر فیلم های Hunger Games
میراث آن نیز پیچیده تر شده است، زیرا ادعاهای خالق Joss Whedon رفتار بی رحمانه و غیرحرفه ای نسبت به بازیگران او – به ویژه بازیگران زن آن – میراث او به عنوان یک مبتکر تلویزیونی و متحد فمینیست را خدشه دار کرده است. تلویزیون یک رسانه مشارکتی است، اما جدا کردن ویدون از کار او غیرممکن است – او تمام نیمه بالای لیست اپیزودهای مورد علاقه ما و بسیاری از قسمت های پایینی را نیز نوشته و کارگردانی کرده است. اشتباه نکنید: کیفیتی که کار ویدون بتواند به آن دست یابد وجود ندارد که بدرفتاری ادعایی او با زیردستان و همکارانش را توجیه کند. با این حال، اگر از طرف خودمان صحبت کنیم، کار هنوز هم به طرز باورنکردنی خوب است، و این سریالی است که نمیتوانیم آن را دوباره و دوباره مرور کنیم.
منبع: https://www.digitaltrends.com/movies/buffy-the-vampire-slayer-top-10-best-episodes-ranked/